و باد همه آرزوها را با خود خواهد برد
↓ گریه میکنم زیر نور ستارهها فقط تو میفهمی
باید میرفتم زمین قصهای طولانی ست
باید مدادرنگیهایم را برمیداشتم که سطرهایش کشیده میشود روی کوهها
و این تنهایی عمیق را میان درهها
که مثل پیرهنی بیرنگ شاید یک روز
روی تنم بود جهان آنقدر اشک بریزد
فرو میکردم در دهان اتاق که سر برود دریاها
من دخترکی بی قرار شدهام که ماهیهای قرمز دلتنگ
که حرفهایم شبیه گنجشکهای کوچک جای آدمها را بگیرند
به سمت تو پرواز میکنند موجها را تو شانه کن !
من با تو حرف میزنم دستهای تو
چرا که فقط تو میدانی میتواند پریشانی را از موهای دریا جدا کند
آرزوها .. و برای صدفها خوشبختی ببافد ..
پروانههای روشنی هستند
که گاهی گیر میافتند میان موهایت
باید مدادرنگیهایم را برمیداشتم که سطرهایش کشیده میشود روی کوهها
و این تنهایی عمیق را میان درهها
که مثل پیرهنی بیرنگ شاید یک روز
روی تنم بود جهان آنقدر اشک بریزد
فرو میکردم در دهان اتاق که سر برود دریاها
من دخترکی بی قرار شدهام که ماهیهای قرمز دلتنگ
که حرفهایم شبیه گنجشکهای کوچک جای آدمها را بگیرند
به سمت تو پرواز میکنند موجها را تو شانه کن !
من با تو حرف میزنم دستهای تو
چرا که فقط تو میدانی میتواند پریشانی را از موهای دریا جدا کند
آرزوها .. و برای صدفها خوشبختی ببافد ..
پروانههای روشنی هستند
که گاهی گیر میافتند میان موهایت
نظرات شما عزیزان: